اون مییاد با تعریفایی که کرده بود،طرز حرف زدنش نازکشیدناش گولم زده بود ولی نیومد. یه روز گفتم حامد، من یه خواستگار خوب دارم آخر هفته مییاد خونمون اگه نیای جواب بله بهش میدم ،گفت یه جا قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم باهات خیلی حرف دارم با هزار دلهره که مبادا خونوادم بفهمند یه روز که کسی خونمون نبود قرار گذاشتم اومد فهمیدم تموم حرفایی که به من زده بود دروغ بود آره من تا اون روز از پشت تلفن میشناختمش من به خاطر اون الکی بهونه میآوردم و خواستگارای خوبم و رد کرده بودم ولی... اینها به درک آبرویم رفت کاری که نباید میشد شد کسی نفهمید ولی می ترسم ازدواج کنم چند سا لیست مجبورم به خاطر ماجرای آن روز خواستگارهایم را رد کنم فکرش هم دیوانهام میکند ..........حرفهای فامیل پشت سرم زیاد شده است ،مجبورم به این خواستگارم که سن بالایی هم دارد بله بگویم امید به خدا ......به خدا میگویم توبه میکنم ولی چه فایده ماندهام چه کار کنم .از تمام پسرهای دنیا بدم میآید، ولی نه، از خودم بدم میآید چه اشتباه بزرگی حالا میفهمم خدا چقدر مارا دوست دارد که میگوید فلان کار را نکن . خواهرم من تجربه کردهام ،تجریههای دوستانم را دیدهام راستش را بخواهی از 100 نفر یک نفر این روابط به ازدواج منجر میشود آن هم همیشه به یکدیگر شک دارند مبادا آن که قبل از ازدواج با من رابطه داشت، حال نیز با شخص دیگری در ارتباط باشد زندگی یا پایان مییابد یا جهنمی است که تا آخر عمر درآن میسوزند پس هدف چیست ؟ خودتان را فریب ندهید هدف سوء استفاده پسران از ماست چند صباحی لذت و خوشگذرانی بعد هم ازدواج با یکی از دختران خوب و آبرودار اگر آبروی خودشان(پسرها) از زیادی ارتباطها نرفته باشد.آری درست فهمیدید بسیاری از پسرهای هرزه که اینکارهاند همزمان چند دوست دختر دارند به تو میگویند قربانت روم به من میگویند فدایت شوم این پند را از خواهر بزرگترتان بپذیرید آبرو و آخرتتان رابه لذت و دنیای دیگران نفروشید.مطمئن باشید هم خداوند کریم است و هم خانواده خیر مارا میخواهند ....
اون مییاد با تعریفایی که کرده بود،طرز حرف زدنش نازکشیدناش گولم زده بود ولی نیومد. یه روز گفتم حامد، من یه خواستگار خوب دارم آخر هفته مییاد خونمون اگه نیای جواب بله بهش میدم ،گفت یه جا قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم باهات خیلی حرف دارم با هزار دلهره که مبادا خونوادم بفهمند یه روز که کسی خونمون نبود قرار گذاشتم اومد فهمیدم تموم حرفایی که به من زده بود دروغ بود آره من تا اون روز از پشت تلفن میشناختمش من به خاطر اون الکی بهونه میآوردم و خواستگارای خوبم و رد کرده بودم ولی... اینها به درک آبرویم رفت کاری که نباید میشد شد کسی نفهمید ولی می ترسم ازدواج کنم چند سا لیست مجبورم به خاطر ماجرای آن روز خواستگارهایم را رد کنم فکرش هم دیوانهام میکند ..........حرفهای فامیل پشت سرم زیاد شده است ،مجبورم به این خواستگارم که سن بالایی هم دارد بله بگویم امید به خدا ......به خدا میگویم توبه میکنم ولی چه فایده ماندهام چه کار کنم .از تمام پسرهای دنیا بدم میآید، ولی نه، از خودم بدم میآید چه اشتباه بزرگی حالا میفهمم خدا چقدر مارا دوست دارد که میگوید فلان کار را نکن . خواهرم من تجربه کردهام ،تجریههای دوستانم را دیدهام راستش را بخواهی از 100 نفر یک نفر این روابط به ازدواج منجر میشود آن هم همیشه به یکدیگر شک دارند مبادا آن که قبل از ازدواج با من رابطه داشت، حال نیز با شخص دیگری در ارتباط باشد زندگی یا پایان مییابد یا جهنمی است که تا آخر عمر درآن میسوزند پس هدف چیست ؟ خودتان را فریب ندهید هدف سوء استفاده پسران از ماست چند صباحی لذت و خوشگذرانی بعد هم ازدواج با یکی از دختران خوب و آبرودار اگر آبروی خودشان(پسرها) از زیادی ارتباطها نرفته باشد.آری درست فهمیدید بسیاری از پسرهای هرزه که اینکارهاند همزمان چند دوست دختر دارند به تو میگویند قربانت روم به من میگویند فدایت شوم این پند را از خواهر بزرگترتان بپذیرید آبرو و آخرتتان را به لذت و دنیای دیگران نفروشید.مطمئن باشید هم خداوند کریم است و هم خانواده خیر مارا میخواهند ....
یادتان هست که دوران کودکی فرزندانمان با کارتنهایی مثل پسر شجاع،ویتیکمان و فوتبالیستها سپری شد برنامههایی که در آنها دوست دختر داشتن رسم بود آن زمان بیشتر از هر چیز خندههای کودکمان را نگاه میکردیم و خوشحال بودیم ،بازیهای رایانهای هم که جدیدا مد شده است و پر از صحنههای تحریک کننده است ،موبایلها و امکاناتی که چند سالیست به آنها اضافه شده است عکسهای مبتذل،فیلمهای سکس و ارتباطهای آسان با استفاده از موبایلها که نسبتا خصوصی هم هستند خاطرمان را آزرده است و لبخندهای فرزندانمان را از ما گرفته و به دیگران هدیه داده است. بهتر نیست به این فکر کنیم که چرا؟چقدر به فرزندانمان توجه کردهایم، آیا دلیل این دوستیها و دلیل فاصله گرفتن از خانواده کمبود محبت نیست؟ چه عیبی دارد فرزندانمان را در آغوش بگیریم و به آنها اجازه ابراز وجود دهیم،با آنها دوست باشیم با صرف کردن وقت برای گلهای زندگیمان اجازه چیدن آنها را به هرکسی ندهیم. آنها راحت اعتماد میکنند آیا به آنها گفتهایم به چه کسی اعتماد کنند ریشه این اعتماد چیست ؟لقمه حلال،تربیت درست همراه با آموزش قرآن ،فرصت دادن به فرزندان برای ابراز وجود و در کنار آنها بودن وتشویق به جای آنها، راههایی است که میتوانیم به آنها فکر کنیم...
[ پنج شنبه 91/11/5 ] [ 11:7 عصر ] [ مرتضی قدرتی ]
[ نظرات () ]