سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقاجان - خرید و فروش محصولات کشاورزی و عطاری ها

قطعات عاشقانه


دارم با نبودنـَتـــ کنار مے آیـَم

فقط

با بودنـَتــ کنارَش

کنار نمے آید دلـَمـ



بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد...

من تو را در قلبم دارم

نه در دنیا ...



تــــو هــــم شــــده ای انقــــلاب زنــــدگــــی مــــن

حــــالا هــــر آنچــــه در زنــــدگــــی مــــن اســــت تــــاریــــخ دار شــــده

قبــــل از "تــــو" ....



خوب من ...

سیب را چیدم

تـا ببینی تو را میخواهم ،

نه بهشت را . . .



سیصد و شصت و پنجمین روزی است که

نه نامه ای بسته شد به پای پرنده ای

و نه پرنده ای نشست لب پنجره اتاقـــِـ زیر شیربانی ...

نکند فراموشکار شده ای ...

.

.

.

دلم محکم چکی زیر گوشــِـ عقــل زد و گفت :

زبانت را گاز بگیر ..



جایی هست که دیگه کم میاری

از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. .

جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه نره

واسه همیشه کنارت باشه

من الان اونجام .....!

... تو کجایی ؟

بعــــد از "تــــو"....



دیـــــگر بتــــو فکـــر نـــمیـــکنـــم ....

گنـــاه اســـت ...

چـــــشم داشــــتن به مــــالِ غــــریبــــه هــــا...!!!



قلبم تیر می کشد !.!.!

این تنها طرحیست که از تو در سینه ام یادگار مانده است !.!.!





[ سه شنبه 91/6/7 ] [ 11:22 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

یک داستان کوتاه

یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد.

مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.

مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد .

پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و

از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.

تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر...

آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.

کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید،

به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.

پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد

پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،

این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستن


[ سه شنبه 91/6/7 ] [ 11:17 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

سخنان بزرگ

 

رسول رحمت (ص ):

آنچه برای خود دوست می داری برای دیگران هم دوست بدار

و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

 

 

 

 


[ سه شنبه 91/6/7 ] [ 11:4 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

جملات بی نظیر از بزرگان

 

جملات بی نظیر از بزرگان  


ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد. "جورج برنارد شاو"


آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(
مونتسکیو)

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.*
انیشتین


بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......
نلسون ماندلا


یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را
مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....


مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"
آلبرت انیشتین"

روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند. روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند. روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.



جمل? «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست. فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم

خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
چارلز استیون هامبی

  

بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد. / الیزابت استون  

می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.جی.‌ام. بری

شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم. / الکس تان

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
انتوان چخوف

بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
آلبر کامو 

 
جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
پروفسور حسابی 

 
هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است 
 
ویل دورانت   

 
مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله 

از دفتر خاطرات یک دیکتاتور 

 
هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد . ارد بزرگ 

 
من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
افلاطون


وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی


 


[ سه شنبه 91/6/7 ] [ 10:47 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

دانستنی های جالب

دانستنی های جالب و باور نکردنی 

 ..ادرار گربه زیر نور سیاه میدرخشد

تعداد چینیهایی که انگلیسی بلدند از تعداد امریکایی هایی که انگلیسی بلدند بیشتر است.

دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرط اینکه طرفین خون خود را به گردن بگیرند . 

فیلها تنها حیواناتی هستند که نمیتوانند بپرند . 

هر بار که یک تمبر را میلیسید 1/15 کالری انرژی مصرف میکنید . 

فوریه سال 1865 تنها زمانی بود که ماه کامل نشد . 

کوتاهترین جمله کامل در انگلیسی است.  am. 

اگر عروسک باربی رازنده تصور کنید سایزش 33-23-39 . قدش 2متر و 15 سانتیمتر خواهد بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال. 

تمام خرسهای قطبی چب دست هستند . 

اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید کم کم رنگش سفید میشود. 

اگر به طور مداوم 8سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده اید . 

در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را میکنند حتی مژه و ابرو . 

کوتاهترین جنگ در تاریخ در سال 1896 زانزیبارو انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید . 

در 4000 سال گذشته هیچ حیوانی رام نشده بود . 

هیچ وقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی . 

تعداد انسانهایی که به وسیله خر کشته میشوند از تعداد انسانهایی که در سانحه هواپیمایی میمیرند بیشتر است . 

چشمهای ما از بدو تولد همین اندازه بوده اند اما رشد دماغ و گوش ما هیچ وقت متوقف نمیشود . 

هر تکه کاغذ را نمیتوان بیش از 9 بار تا کرد . 

در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است به اندازه ای سنگ به کار رفته که میتوان با آن دیوار آجری به ارتفاع 50 سانتیمتر دور دنیا ساخت . 

اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذارند تقریبا 97000 کیلومتر میشود (در یک انسان ) . 

وقتی مگس روی یک میله فولادی مینشیند میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم میشود . 

امریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد . 

عدد2520 را میتوان به اعداد 1 تا 10 تقسیم نمود بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد . 

رودخانه گنگ برای هندوها مقدس است و هر سال مردم زیادی برای پاک شدن وتطهیر خود را در آن میشویند در حالیکه فاضلاب صد شهر و روستا و میلیونها تن مواد سمی و زاید کارخانه ها وارد این رودخانه میشود . 

انسان در روز به طور متوسط 15 هزار بار پلک میزند. 

آقایون در روز 40 تار مو و خانمها 70 تار مو از دست میدهند البته بیشتر آنها دوباره جایگزین میشود . 

30 برابر جمعیتی که امروز بر سطح کره زمین زندگی میکنند در زیر خاک مدفون شده اند . 

تنها قسمت بدن که در آن خون جریان ندارد قرنیه چشم است

 

با یک مداد میتوان خطی به طول 58 کیلومتر کشید  . 

شبیه بودن دو اثر انگشت به یکدیگر یک به 64 میلیارد است . 

عقربها تنها موجوداتی هستند که اشعه رادیواکتیویته تاثیری به آنها ندارد و جالبتر اینکه عقربها دو دشمن دارند یکی نوعی سار و دیگری مگس . 

شیشه به ظاهر جامد به نظر میرسد ولی در واقع مایعی است که بسیار کند حرکت میکند . 

مار اناکوندا تنها نمونه افعی است که بچه میزاید . 

با از دست دادن فقط یک در صد از آب بدن احساس تشنگی میکنید . 

ناخنهای دست چهار برابر سریعتر از ناخنهای پا رشد میکند . 

دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید میکند . 

ما به طور متوسط روزانه 5 هزار کلمه صحبت میکنیم که هشتاد در صدش با خودمان است . 

در زبان عربی برای کلمه شمشیر 850 واژه مختلف وجود دارد . 

ملکه موریانه 50 بار بزرگتر از جفت مذکور است . 

افراد قبیله مبوتسی از کشور زئیر کوتاه قدترین انسانهای روی زمین هستند . قد آنها 135 تا 137 سانتیمتر است . 

چین اولین کشور جهان است که از پول کاغذی استفاده کرد . 

انگشت سبابه از سایر انگشتان دست حساس تر است . 

شن خیس از شن خشک سبکتر است . 

مغولستان بزرگترین کشور جهان است که به دریا و اقیانوس راه ندارد . 

اعصابی که در بدن شما قرار دارد به اندازه زمین تا ماه است

. 

 


[ سه شنبه 91/6/7 ] [ 10:42 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

حالا نه تو مال منی،نه خواستی سهمت شوم

 

 

 باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم

 

من می توانم ،می شود آرام تلقین می کنم

 

                       با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم

 

                        با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم

 

 سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم

 

شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم

 

                        حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود

 

                       فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم

 

 من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین

 

خود را برای درک این، صد بار تحسین می کنم

 

                        از جنب وجوش افتاده ام دیگر نمی گویم به خود

 

                       وقتی عروسی می کند، این می کنم آن می کنم

 

 خوابم نمی آید ولی از ترس بیداری به زور

 

با لطف قرص قد نقل یک خواب رنگین می کنم

 

                        این درد زرد بی کسی بر شانه جا خوش کرده است

 

                       از روی عادت دوستی با بار سنگین می کنم

 

 هر چه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت

 

حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم

  نه اسب،نه باران،نه مرد،تنهاییم و این دائمیست

 

                       اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم

 

 یا می برم ، یا باز هم نقش شکستی تلخ را

 

در خاطرات تلخ خود با رنج آذین می کنم

 

                        حالا نه تو مال منی،نه خواستی سهمت شوم

 

                       این مشکل من بود و هست در عشق گلچین می کنم

 

کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست 

 

این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم

 

مریم حیدرزاده

                      


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 2:29 عصر ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

باید فراموشت کنم

·         باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم                             آمدی جانم بسوزی سوختی دیگر برو

·         رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را مزن                                 صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

·         دل بکن آینه این قدر تماشایی نیست                                    ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت

·         میروم این بار دیگر، بودنی در کار نیست                              می نهادی دل خود کاش بجای دل من

·         از کوی تو چون سایه گذر کردم و رفتم                                می روم از کــویــت ای دلـدار زیـبـا می روم

·         گفتی ،که به احترام دل باران باش                                      چه زیبا می شود زلفت گناه

·         چون سنگ ها صدای مرا گوش میکنی                                به دنیا سخت هشیارم ولی مستانه می خندم

پیوند


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 2:5 عصر ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

دلتنگم

دل من چه خرد سال است.....، ساده می نگرد......، ساده می خندد.......، ساده می پوشد.....، دل من از تبار دیوارهای کاهگلیست....، ساده می افتد........، ساده میشکند....، ساده میمیرد...

 اگر گیاهان صدایی نداشته باشند.................. به معنای آن نیست که دردی ندارند

دل من سایه ندارد....دل من همیشه خون است...برای تو...همیشه تورا بهانه میکند..دل من مهربان است...دل من ناز است ...دل من خیلی مهربان است... - هر چه دلم خواست.....

اما...دل من......:(( چندروزه بد دلم گرفته....خیلی بد.........................

خدا یا از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار........... نگاهی................. ، یادی................ ، خاطره ای............... برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد روزی چقدر عاشق بوده ایم..........

حکایت عجیبیست رفتار ما ............. خداوند می بیند و می پوشاند......... مردم نمی بینند و فریاد می زنند .......

من و تو میدانیم کز پی هر تقدیر....... ، حکمتی می آید.......... ، من و فرسایش دل ...........، تو و تصمیم و مکان............ ، ما و تقدیر و زمان............. ، چه شود آخر دلتنگیها ! خدا می داند.......

دریاب مرا که صدا دارم اما خاموشم

تصویرت زیباست گلم

حقایق گاهی وقتا توی شوخی پیدا میشه………… خیلی احمقانه است اگر فکر میکنیم آدمها توی شوخیها دلشان نمی شکند.............

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی.............‌! یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .............

همیشه شیرین نباش.......... فرهاد………… گاهی باید طعم دیگری را تجربه کند

شوخیها بیانگر واقعیت بنهان هر کس است

پرگارهای خوبی شده ایم.....! همدیگر را خوب دور میزنیم..............

سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام ..........، طبع لطیف آدمی ، با همه سر نمیکند..........

دوستت دارم رازیست........ ، که در میان حنجره ام دق میکند....... وقتی که نیستی........... !

این روزها ........ سهم من از قاصدک ها........... تنها فقط........... دیدن و رقصیدنشان در باد است......... چرا دیگر برایم از تو......... خبر نمی آورند؟!!


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 1:49 عصر ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

ای شب لز رویای تورنگین شده


[ یکشنبه 91/6/5 ] [ 10:32 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

شعر عاشقانه

ای شب از رؤیای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در مزرع مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرّین شاخه ها پر بارتر
ای درِ بگشوده بر خورشید ها
در هجوم ظلمت تردید ها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

این دل تنگ من و این بار نور؟
های هوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش ازینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکی ست، درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سینه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرّار ها
گم شدن در پهنه ی بازار ها

آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من آمیخته
چون ستاره، با دو بال زر نشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهائیم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدم هایت قدم هایم به راه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
عشق دیگر نیست این، این خیرگی است
چلچراغی در سکوت و تیرگی است
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب، پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم
حیف ز آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنّج های لذّت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یک دم بیالاید به غم
آه، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های

این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای لائی سِحربار
گاهوار کودکان بی قرار
ای نفس هایت نسیم نیم خواب
شُسته در خود، لرزه های اضطزاب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم، شعرم به آتش سوختی ...



شعر از زنده یاد فروغ فرخزاد



[ یکشنبه 91/6/5 ] [ 10:26 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

<      1   2   3   4   5   >>   >
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

www.doostqurani.ir/

دوست قرآنی" href="http://doostqurani.ir/">دوست قرآنی