من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه اي که با شب مي رفت
اين فال را براي دلم ديد
ديري است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهيان و تنهايي خودم پر کرده ام ولي
مهلت نمي دهند که مثل کبوتري
در شرم صبح پر بگشايم
با يک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم، اما
اين فال را براي دلم ديد.