سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقاجان - خرید و فروش محصولات کشاورزی و عطاری ها

حضرت رقیّه (س) در اوراق تاریخ
حضرت رقیّه (س) در اوراق تاریخ



مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانی (متوفّای سال 1352 هجری قمری ) در منتخب
التواریخ می نویسد:عالم جلیل ، شیخ محمّد علی شامی که از جملة علما و محصّلین نجف
اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّی بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی ، که
نسبش منتهی می شود به سیّد مرتضی علم الهدی و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار
شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.شبی دختر بزرگ ایشان جناب
رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والی بگوید
میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا
تعمیر کند.

دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثری نداد. شب
دوّم ، دختر وسطی سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثری
نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثری
نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: ((چرا
والی را خبردار نکردی ؟!)).

صبح سیّد نزد والی شام رفت و خوابش را برای والی شام نقل کرد. والی امر کرد علما و
صلحای شام ، از سنّی و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهای نظیف در بر کنند، آنگاه
به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و
جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.

بزرگان و صلحای شیعه و سنّی ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل
به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف
شدند، هر کس کلنگ بر قبر می زد کارگر نمی شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر
زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین
مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّرة مکرّمه صحیح و سالم می باشد، لکن آب
زیادی میان لحد جمع شده است .سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر
روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قسم بالای زانوی خود نگه داشت و متّصل گریه می
کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که می شد سیّد بدن
مخدّره را بر بالای شی ء نظیفی می گذاشت و نماز می گزارد. بعد از فراغ باز بر می
داشت و بر زانو می نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را
دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج
آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند
پسری به او مرحمت فرمود مسمّی به سیّد مصطفی .

در پایان ، والی تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت ، و او هم تولیت
زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد
واگذار نمود و فعلا هم آقای حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفی پسر سیّد ابراهیم
سابق الذکر متصدّی تولیت این اماکن شریفه است .آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانی سپس
می گوید: گویا این قضیّه در حدود سنة هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است .
(منتخب التواریخ ، حاج میرزا هاشم خراسانی)

مرحوم آیت الله سیّد هادی خراسانی نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایی را نقل می
کند که مؤ ید قضیّة فوق است . وی می نویسد:

روی پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکی از خویشان ما را گزید. وی مدّتی
مداوا کرد ولی سود نبخشید. آخر الا مر جوانی به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و
گفت : کجای دست او را مار گزیده است ؟ چون محل مار زدگی را به او نشان داد،
بلافاصله دستی به آن موضع زد و بکلّی محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایی دارم و
نه دوایی ؛ فقط کرامتی است که از اجداد ما به ما رسیده است : هر سمّی که از زنبور
یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب می شود. جهتش نیز این
است که جدّ ما، در شام موقعی که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه
علیهاالسلام را سه روز روی دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر
در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است . (کرامات و معجزات خراسانی ص 9)

مرقدی که داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بنای آن دست کم به
سیصد و اند سال پیش از آن تاریخ (یعنی حدود 4 قرن و نیم پیش از زمان حاضر) باز می
گردد.

عبدالوهّاب بن احمد شافعی مصری ، مشهور به شعرانی (متوفّی به سال 397 ق )، در کتاب
المنن ، باب دهم ، نقل می کند:

نزدیک مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه علیهاالسلام
دختر امام حسین علیه السلام معروف است . بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد، چنین
نوشته است :

هذَا البَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِیّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ
بِنْتُ الحُسَیْنِ الشَّهید، رُقَیَّة علیهاالسلام

(این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر صلی الله علیه و آله سلم و دختر امام
حسین علیه السلام ، حضرت رقیّه علیهاالسلام شرافت یافته است ). (سرگذشت جانسوز حضرت
رقیه (ع ) ص 53 به نقل از معالی السبطین)

آیا تاریخ پیش از این زمان (397 ق )نیز ردّپایی از رقیّه علیهاالسلام نشان می دهد؟
بلی

مورّخ خبیر و ناقد بصیر، عمادالدین حسن بن علی بن محمّد طبری ، معاصر خواجه
نصیرالدین طوسی ، در کتاب پر ارج کامل بهائی نقل می کند که :

زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند بر
پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به
فلان سفر رفته است باز می آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود
چهارساله ، شبی از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین کجاست ؟ این ساعت او را به
خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان
برخاست .

یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤ ال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین
است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر
مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.

پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و
در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. (کامل بهائی ،ج 2، ص 179)

علاء الدین طبری این کتاب کم نظیر را در سال 567 ه. تاءلیف کرده ، و در نگارش آن از
منابع باارزش فراوانی استفاده نموده که متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده است
؛ برخی در کشاکش روزگار از بین رفته ، و برخی دیگر به دست دشمنان اهل بیت علیهم
السلام طعمه حریق شده است .

مرحوم محدّث قمی (فوائد الرضویه ، ص 111) می نویسد: کتاب کامل بهائی ، نوشته عماد
الدین طبری ، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متکلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل
فهّامه ، کتابی پرفایده است که در سنة 675 تمام شده و قریب به 21 سال همت شیخ مصروف
بر جمع آوری آن بوده ، اگر چه در اثنای آن چند کتاب دیگر تاءلیف کرده است . سپس می
افزاید: از وضع آن کتاب معلوم می شود که نُسَخِ اصول و کتب قدمای اصحاب نزد او
موجود بوده است . آنگاه اشاره می کند که یکی از آن منابعِ از دست رفته ، کتاب پرارج
الحاویة در مثالب معاویه است که تاءلیف قاسم بن محمّد بن احمد ماءمونی ، از علمای
اهل سنّت می باشد، و عماد الدین طبری سرگذشت این دختر سه ساله را از آن کتاب نقل
کرده است .پبدینگونه ، سابقه اشاره به ماجرای حضرت رقیّه علیهاالسلام در تاریخ ، به
حدود هفت قرن و نیم پیش از زمان ما باز می گردد.

آیا باز هم می توان پیشتر رفت و نامی از رقیّه علیهاالسلام به عنوان دختر امام حسین
علیه السلام - در اعماق تاریخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت است .

ماخذ کهنتری که در آن ، ضمن شرح جریانات عاشورا، نامی از حضرت رقیّه علیهاالسلام به
میان آمده ، کتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخ جلیل القدر، آیة الله سیدبن طاووس
(متوفّای 664 ه- . ق ) است که اطلاع و احاطه بسیار او به متون حدیثی و تاریخی اسلام
و شیعه ، ممتاز و چشمگیر است .

سید می نویسد: حضرت سیّدالشهداء علیه السلام زمانی که اشعار معروف ((یا دهر اُفّ لک
من خلیل ...)) را ایراد فرمود و زینب و اهل حرم علیهنّ السلام فریاد به گریه و ناله
برداشتند، حضرت آنان را امر به صبرکرده و فرمود: ((یا اختاه یا امّ کلثوم ، و اءنتِ
یا زینب ، و اءنتِ یا رقیّة ، و اءنتِ یا فاطمة ، و اءنتِ یا رباب ، اُنْظُرْنَ إ
ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن علی جَیْبا و لا تخمشن علیّ وجها ولا تقلن علی هجرا.))
(اللهوف علی قتلی الطفوف ، سید بن طاووس) یعنی خواهرم ام کلثوم ، و تو ای زینب ، و
تو ای رقیّه ، و تو ای فاطمه ، و تو ای رباب ، زمانی که من به قتل رسیدم در مرگم
گریبان چاک نزنید و روی نخراشید و کلامی ناروا (که با رضا به قضای الهی ناسازگار
است ) بر زبان نرانید.مطابق این نقل ، نام حضرت رقیّه بر زبان امام حسین علیه
السلام در کربلا جاری شده است .

مؤ یّد این نقل ، مطلبی است که سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی ، متوفّای 1294ه- در
کتاب ینابیع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّی به ابومخنف آورده است .

مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزی (ینابیع المودّة : ص 346 و احقاق الحق
:11/633) پس از شرح کیفیّت شهادت طفل شش ماهه می گوید:

ثُم نادی : یا اُم کُلثومَ، وَ یا سَکینةُ، و یا رقیة ، وَ یا عاتِکَةُ وَیا زینب ؛
یا اءهلَ بَیتی علیکنّ مِنّی السَّلامُ)):

((آنگاه فریاد برآورد: ای اُمّکلثوم ، ای سکینه ، ای رقیّه ، ای عاتکه ، ای زینب ،
ای اهل بیت من ، من نیز رفتم ، خداحافظ)).

آیا می توان به همین گونه ، سیرِ تقهقر در تاریخ را ادامه داد و مدرکی قدیمیتر که
در آن از رقیّة بنت الحسین علیهما السلام یاد شده باشد، باز جست ؟

بر آشنایان به تاریخ اسلام و تشیّع ، پوشیده نیست که شیعه ، یک گروه ((ستمدیده و
غارت زده )) است ؛ گروهی است که در طول تاریخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهای
وحشیانه قرار گرفته ، پیشوایان دین و رجال شاخصش شهید گشته ، و آثار علمی و تاریخیش
سوزانده شده است (بنگرید به : کتابسوزی مشهور محمود غزنوی در ری به سال 423 ق ،
کشتار و کتابسوزی طغرل در بغداد عصر شیخ طوسی ، داستان حَسَنَک وزیر و دربدری
فردوسی و... کشتارها و کتابسوزیهای ((جَزّار)) حاکم مشهور عثمانی در شامات ، در
جنوب لبنان و...).

شیعه ، در گذر از درازنای این تاریخ پردرد و رنج ، اولا مجال ثبت بسیاری از حوادث
تاریخی را- چنانکه شاید و باید - نداشته و ثانیا بخشی قابل ملاحظه از آثار و مآخذ
تاریخی خویش را (بویژه آن دسته از ((اطلاعات مکتوبی )) که حاکی از پیشینه مظلومیت
کم نظیر شیعه و قساوت و مظالم حکومتهای جور می باشد) از دست داده است و آنچه برایش
مانده ، تنها بخشی از آن آثار مکتوب ، همراه با اطلاعاتی است که به گونه شفاهی ،
سینه به سینه نقل شده و اکنون در ذهنیّت شیعه ، به صورت ((مشهوراتی نه چندان مستند
یا مجهول السند)) موجود است .

بیجهت نیست که اطلاعات مکتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصیتی چون زینب کبری
علیهاالسلام پس از بازگشت به مدینه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسیار مهم آن
حضرت در نهضت عاشورا) بسیار کم و تقریبا در حد صفر است و با چنین وضعی تکلیف دیگران
(همچون ام کلثوم و رقیّه علیهماالسلام ) دیگر معلوم است .در چنین شرایطی ، وظیفه
محققان تیزبین و فراخ حوصله (که خود را با نوعی گسست و انقطاع تاریخی یا کمبود
اطلاع نسبت به جزئیات ، روبرو می بینند) چیست ؟ راهی که برخی از محقّقان یا محقّق
نمایان در این گونه موارد برمی گزینند، قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احیانا نفیِ
اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخی ((استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث )) یا
((عدم ابتنای اطلاعات مزبور بر مستندات قوی )) است ، که گاه ژستی از روشنفکری از
نیز به همراه دارد. امّا این راه - که طی آن آسان هم بوده و مؤ ونه زیادی نمی برد،
بیشتر به پاک کردن صورت مسئله می ماند تا حلّ معضلات آن .راه دیگری که ، البته
پویندگان آن اندک شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگی ناپذیر، همّت پیمودن آن را
دارند، این است که بکوشیم به جای ردّ و انکارهای عجولانه ، کمر همّت بسته ، به کمک
((تتبّعی وسیع و تحقیقی ژرف )) به اعماق تاریخ فرو رویم و با غور در کتب تاریخ و
تفسیر و سیره و حدیث و لغت و حتی دَواوین شعرای آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم
و مدلول تطابقی و التزامی محتویات آنها، بر واقعیات هزارتویِ آن روزگار ((احاطه و
اشراف )) یابیم و به مدد این احاطه و اشراف ، نقاط خالی تاریخ را پرسازیم و جامه
چاک چاک و ژنده تاریخ را رفو کنیم و توجه داشته باشیم که :

با توجه به کتابسوزیها، سانسورها و تفتیش عقایدهای مکرّری که در تاریخ شیعه رخ داده
، اوّلا ((نیافتن )) هرگز دلیل ((نبودن )) نیست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا یدلّ
علی عدم الوجود). ثانیا نمی توان همه جا به منطق لو کانَ لَبانَ (اگر چیزی بود،
مسلّما آشکار می شد) تمسّک جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده -
انکار کرد. ثالثا نبایستی بسادگی - و صرفا روی برخی استبعادات یا استحسانات ظاهرا
موجّه - اطلاعات موجود را رد کرد و از سنخ خرافات و جعلیّات انگاشت . زیرا چه بسا
استبعادها یا استحسانهای مزبور، محصول بی اطلاعی یا غفلت ما از برخی جهات و جوانبِ
مکتومِ قضیه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحلیل ما اصولا عوض شده استبعادها جای
خود را به پذیرش قضیه (و یا بالعکس ) خواهد داد و یا برداشت تازه ای در افق دید ما
ظاهر خواهد شد.رابعا باید توجّه داشت که حتی اطلاعاتی هم که احیانا به صورت خبر
واحد یا متکی به منابع غیر معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نیست و لذا باید
همانها را نیز (به جای ((انکار عجولانه )) با حوصله تمام ، در جریان یک پژوهش و
تحقیق وسیع ، مورد بررسی دقیق قرار داد و صحت و سُقمشان را محک زد و احیانا به صورت
سر نخ تحقیق از آنها بهره جست ، یا در گردونه ((تعارض ادلّه ))، و صف بندی ((دلایل
معارض ))، آنها را به عنوان مؤ یّد و مُرَجِّح به کار گرفت .اصولا ((نفی و انکار))
نیز، همچون ((اثباتِ)) هر چیز، دلیل می خواهد (و آنچه که دلیل نمی خواهد ((نمی دانم
)) است ) و حتّی نفی و انکار، مؤ ونه بیشتری می برد تا اثبات . و فراموش نکنیم که
هر چند در عرصه تحقیقات تاریخی ، تجزیه و تحلیلهای عقلی و استبعادها و استحسانهای
ذهنی ، جایگاه خاص خود را دارد و نبایستی چیزی را بر خلاف اصول مسلّم عقلی پذیرفت ،
امّا در عین حال باید دانست که حرف آخر را در این عرصه ، ((تتبّع و تحقیق ژرف و
گسترده در اسناد و مدارک مستقیم و غیرمستقیم تاریخی )) می زند.

موضوع مورد بحث در کتاب حاضر، یعنی رقیّة بنت الحسین علیهماالسلام ، نیز از آنچه
گفتیم استثنا نیست . به پاره ای از مآخذ کهنِ تاریخیِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پیش
از این اشاره کردیم . ببینیم آیا علاوه بر نوشتة کامل بهائی ولهوف ، باز هم می توان
به مددِ تتبّع بیشتر، ردّپایی کهنتر از حضرت رقیّه علیه السلام جست ؟ خوشبختانه
پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقیق بیشتر مدارک دیگری به دست خواهد آمد.
قدیمترین ماءخذی که - بر حسب تتبّع ما- در خیل فرزندان رنجدیده و ستم کشیده سالار
شهیدان علیه السلام در کربلا از وجود دختری موسوم به رقیّه علیهماالسلام (در کنار
سکینه علیهماالسلام ) خبر می دهد، قصیده سوزناک سیف بن عَمیره ، صحابی بزرگ امام
صادق علیه السلام است .

سیف بن عَمیره نخعی کوفی ، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و
از راویان برجسته و مشهور شیعه است که رجال شناسان بزرگی چون شیخ طوسی (در فهرست )،
نجاشی (در رجال )، علامة حلّی (در خلاصه الا قوال )، ابن داود (در رجال )، و علامه
مجلسی (در وجیزه ) به وثاقت وی تصریح کرده اند. ابن ندیم در فهرست خویش وی را از آن
دسته از مشایخ شیعه می شمرد که فقه را از ائمّه علیهم السلام روایت کرده اند. شیخ
طوسی در رجال خویش ، وی را صاحب کتابی می داند که در آن از امام صادق علیه السلام
نقل روایت کرده است و مرحوم سیّد بحرالعلوم در الفوائد الرجالیّه ، لیستی از راویان
شهیر شیعه (همچون محمد بن ابی عمیر و یونس بن عبدالرحمن ) را که از وی روایت نقل
کرده اند به دست داده است . سیف بن عمیره ، همچنین از جمله راویان زیارت معروف
عاشورا (به نقل از امام باقر علیه السلام ) است که قرائت آن در طول سال ، از سنن
رایج میان شیعیان می باشد.

باری ، سیف بن عمیره ، در رثای سالار شهیدان علیه السلام چکامه بلند و پرسوزی دارد
که با مطلع :

جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذری

یا هذه ، و عن الملامة فاقصری

آغاز می شود، که حقیقتا سوخته و سوزانده است .

علّامه سیّد محسن امین (اعیان الشیعه) و به تبع وی شهید سید جواد شبّر (ادب الطف او
شعراءالحسین) (از خطبای فاضل لبنان ) به این مطلب اشاره کرده و تنها بیت نخست قصیده
را ذکر کرده اند. امّا شیخ فخرالدین طریحی فقیه ، رجالی ، ادیب و لغت شناس برجسته
شیعه ، و صاحب مجمع البحرین - درکتاب ((المنتخب )) (المنتخب للطریحی) (که سوگنامه
ای منثور و منظوم در رثای شهدای آل الله بویژه سالار شهیدان علیهم السلام است ) کلّ
قصیده را آورده است که در بیت ما قبل آخر آن ، شاعر صریحا به هویّت خود اشاره ای
دارد؛ آنجا که خطاب به سادات عصر می گوید:

و عًبَیْدُکُمْ سیفٌ فَتَی ابْنُ عَمیرة

عبدٌ لعبد عبید حیدر قنبر

نکته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابیات زیر از قصیده سیف می باشد که در آن دوبار
از حضرت رقیّه علیهاالسلام یاد کرده است :و سکینه عنها السکینه فارقت

لما ابتدیت بفرقة و تغیّر

و رقیّة رقّ الحسود لضعفها

و غدا لیعذرها الّذی لم یعذر

و لاُمّ کلثوم یجد جدیدها

لثم عقیب دموعها لم یکرر

لم اءنسها وسکینة و رقیة

یبکینه بتحسّر و تزفّر

یدعون اُمّهم البتولة فاطما

دعوی الحزین الواله المتحیّر

یا اُمّنا هذاالحسین مجدّلاٌ

ملقی عفیرا مثل بدر مزهر

فی تربها متعفّرا و مضخما

جثمانه بنجیع دم احمر (سیاهپوشی در سوگ ائمه نور، همان ، ص 320، به نقل از المنتخب
طریحی)

رقیه سلام الله علیها دختر خورشید است... رقیه (سلام الله علیها) از تبار نور و از
جنس آبی آسمان است. رقیه (سلام الله علیها) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا
است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبههای اتفاقی ساده و
ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشتهاند، چون نیک
بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بودهاند.

به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه رقیه (سلام الله علیها) اندکی
پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه
یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)،
شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی
رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد.
به عبارت دیگر یکی از جلوههای رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن میباشد که
از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میگردد. نکته
قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی بدیل و
شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و
ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.

مصائب و شدائدی را که رقیه (سلام الله علیها) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام
متحمل میشود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را
میآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح میسازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با
تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن،
آزار و شکنجه های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر
مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است. از
دیگر سو همین قساوت سپاه یزید است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا میافزاید، زیرا حضرت
امام حسین (علیه السّلام) با شناخت و پیشبینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در
راه احیاء دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواریهایی نتوانست هیچ گونه
خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد. رقیه (سلام الله
علیها) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین (علیه السّلام) که تنها کسی
میتواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه
(سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاک پیامبر (صلی الله علیه
و آله و سلم) و رسواکننده سیاهکارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم) را سر دادند و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است برای آن
که اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و
رقیه (سلام الله علیها) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه
(سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز
خواهد شد و اینک پس از قرنهای متمادی آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف
میشوند به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این کودک سه ساله را با خلیفه جابری چون
یزید درمییابند. آرامگاه ملکوتی دخت سه سـالـه امـام سـوم شیعیان در شام کنـار بـاب
الفـرادیـس مابین کوچه های تاریخی و پر ازدحام دمشـق است که هر ساله بسیاری از
شیفتگان اهل بیت (علیهم السّلام) را از مناطق مختلف جهان به سوی خود جلب می کند. 

http://zaerin.ir/days/moharam_90/link/DAYS/day-3/1.html


[ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 8:30 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]

[ نظرات () ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

www.doostqurani.ir/

دوست قرآنی" href="http://doostqurani.ir/">دوست قرآنی